سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید آل یاسین ...
 
ثامن تم

امشب دوباره بغض غمی در گلو نشست
 امشب دوباره یاد مهی در دلم نشست 
امشب سکوت معنی فریاد می دهد 
کنج دلم به حسرت نجوا نشسته است 
آه ای سبزی بهار ،ای سرود باغ 
با یاد تو چلچه بر شاخسار گل نشسته است
در انتظار مقدم پر مهر چون تویی 
صد لاله دست بر آسمان نشسته است 
در صبح دولتت ای معنی افق  
چشم دلم به حسرت باران نشسته است 
آری بیا که دلم به شوق دیدنت
در انتظار طلوع بهاران نشسته است 
دستی برآر و دمی هم درنگ کن 
این شبزده در آرزوی رستن از غم نشسته است 
اینک تویی معنی این شعر خسته ام 
این بی توان به امید تویی نشسته است 
شاید دگر فرصت گفتار دست نداد  
این خسته دل به حسرت دیدن نشسته است


 

----------------------------------------------------------------------
متن ارسالی از طرف  مامان امیر عباس
آدرس وبلاگ : http://www.pesaremaman.parsiblog.com/

 


دوشنبه 89/5/4 .:. 12:58 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر

حالا که تمامی کوچه های شهر بن بست شده ، حالا که غریب ها غریب تر میشوند و مردمان داغ دیده ی کوچه های هم جوار ، بیشتر در آتش ندانم کاریهای خودشان و دیگران میسوزند ... این منم که رو در روی تمام پنجره ها ایستاده ام و شمشیر انتقام از نیام کشیده ام تا شاید بتوانم انتقام غرور شکسته شده ی نیاکانم را از دیوارهای کاهگلی این شهر بگیرم .

----------------------------------------------------------------------

متن ارسالی از طرف  افروز
آدرس وبلاگ : http://shabshekan0313.parsiblog.com/

..
وقتی حتی خیابان های این دیار هم بن بست میشوند با نوار های زرد خطر ! تو کدامین سوی تاریخی که برای آمدنت قرن ها انتظار می کشند سایه های خسته ی بید ... نمیدانم ! نه ! بهتر است بگویم هیچکس نمیداند در کدامین آدینه ی حضور، ظهور میکنی و تمامی بن بست ها و علامت های زرد خطر را میشکنی . در چشمان لنز زده ی مردمان شهر تو نه از کم سویی دیدگانشان بلکه از کم سویی دلشان ناپیدایی و از کوری چشمان دل من !
وقتی ظرفیت دلمان زیاد میشود با زیاد شدن سالهای دوریمان ! تو خودت بهتر میدانی سال قبل 900 تن در ساعت بود حالا شده 1000 تن در دقیقه !!! اگر به همین منوال پیش برود احتمال حضور هزاران اجنبی دیگر را هم در دلمان داشته باش ... اما نه ... اگر دلی مکان تو شد خودآگاه و ناخودآگاه از غیر تهی میشود . تو بیا ...
قول میدهیم کلید طلائی دلمان را فقط تقدیم تو کنیم !!! بیا... به خاطر قرآن ؛ به خاطر اسلام ؛ به خاطر سیلی هایی که باید انتقام گرفته شود ؛ به خاطر زخم تمام مسمارهای خونین ؛به خاطر درد و دل هایی که فقط یک چاه میداند ! به خاطر غربت مردی عظیم ! به خاطر کوچه های غریب کوفه و بغض های در گلو مانده ی عمه ای خسته ! و پاهایی آبله زده !!!تو می آیی ؛ یقین داریم به آمدنت...بیا به حرمت اشک های مظلومان...

 


دوشنبه 89/5/4 .:. 12:54 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر

 وتو تنها میروی محبوب و می ترسیدم که تو باشی پشت قاب های تاریک نگاهم ! پشت آن غبار مه آلود جاده بی انتها ، و شاید سکوت کلاغ های سیاه وحشتم را می افزود و یا پرستویی خشکیده از سرما ، و یا آذوقه یخ زده یک سنجاب ، اینجا گرفتار وحشت و اضطرابم ، پایم لیز می خورد روی یخ های سنگدل و قدم هایم لرزان و شکننده...

وای چه احساس غریبی ، سرما و سرما ، اما تبی داغ بدنم را آتش زده ، باز در این سرما چاره سازم دستمال سردیست که نزد توست و بهای آن شاید جان من است ، و تو تنها می روی محبوب..........

بی رحمانه کار مرا ساختند همان چکاوک های غزل خوان ، همان هدهد خوش خبر و همان لبخند آفتاب...بیا و گوش کن سکوت این بیابان سرمازده را، بیا و گوش کن سکوت یخ های تشنه را ، سکوت بادهای کم حوصله را ، سکوت فریاد های مرده را ، سکوت مرا..........سکوت مرا......

آنقدر گفتم و گفتم که ناچارم نام غم را یدک بکشم و هر جا توقفی کردم مجال استراحی نباشد ، بار غم بر دوش مانده و ایستاده و خسته و بی یار.....

اما به امید موج های خروشان می رفتم ، به امید صدای غزل های هزاران ، به امید تن نازی گلهای شقایق ، به امید سرمستی چمن های جوان ، به امید غرور رنگین کمان ، به امید احساسی مهربان ، به امید نگاهی پر از التیام........ به امید تو... به امید تو ای ........

----------------------------------------------------------------------
نگاهم برای تو
متن ارسالی از طرف  بی یار
آدرس وبلاگ : http://biyar.parsiblog.com/

 


دوشنبه 89/5/4 .:. 12:49 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر

آقا بیا به خاطر یاران ظهور کن / ما را از این هوای سراسیمه دور کن

وقتی برای بدرقه ی عشق میروی /  از کوچه های خلوت ما هم عبور کن . . .


بین مایی وندانم در کجایی ،با که ای

                      جان زهرا رحمتی کن تا که پیدایت کنم

آقا جان نمی دانم چه بگویم از دل شکسته ام، از ذهن خسته ام یا از روزگار جفاکار و مردمان بدکردار.در این چاه پست از هر جا که میگذرم وهر چه را که می بینم غمی به غمهایم اضافه می شود وهمواره می پرسم چرا؟

مولا جان در ذهن کوچکم هزاران سئوال بی جواب باقی مانده که تنها تو جواب آنها را می دانی ،تا کی باید به انتظار پاسخت بنشینم؟روزها به سرعت از پی هم می گذرند وجوانیم را با خود می برند.بیم دارم وقتی می آیی من دیگر نباشم وسئوالات بی جوابم را با خود برده باشم.

به خدا قسم که حتی فکر کردن به این موضوع هم برایم سخت است پس می خواهم امیدوارم باشم و روشنی را با چشمان غم بارم ببینم.

میدانم که صدایم را میشنوی وشکوه هایم را با دل وجان گوش می کنی، مهدی جان! غروب هر جمعه که از راه می رسد طناب بغض،گلویم را می فشارد واشکهایم ناخواسته جاری می شوند این اشک ها پیام انتظاری دوباره را می دهند و من نمیدانم که در این هجر وتنهایی محض چه کنم؟

سرورم!آن سه شنبه شب را به یاد داری که به جمکران مقدست آمدم،روبروی گنبد سبز پاکت نشستم وسرم را بر زمین خوشبو و عطر آگینت گذاشتم و در خلوتم گریستم؟شنیده بودم که اگر به جان مادرت زهرای اطهر (س)قسمت دهم مرا به درگاهت می پذیری.از اینکه من خجل وتاریک دل را این گونه ودر این مکان عزیز جواب داده بودی شرمنده تر شدم .آیا این فقط منم که اشک قلمم بر برگ ها وبرکه ها می چکد، یا این که همه ی گل ها با من آواز گریه می خوانند؟اینک با صدایی بلند تر گریه می کنم وابایی ندارم چرا که از غم دنیا راحت گشتم.ندایی درونی به من می گوید: که به زودی می آیی ومن آنقدر منتظر می نشینم،دعا می کنم  تا بیایی وجهان را با ظهورت منور سازی.  

می دانم که می آیی ،دوستدارانی داری که خبر آمدنت، آمدنی زود را به من داده اند کسانی که قلبشان آکنده از شوکران عشق بی انتهای زیبایی است،کسانی که میدانند عشق چیز قشنگی است.

                        مولای من دوستت دارم

خدایا!چنان زمین گیر دنیامان نکن که وقت ظهور حجتت ،توان بر خاستن نداشته باشیم .آمین یا رب العالمین


خدایا ما مدعیان دروغین انتظاریم حرف از چشم انتظاری محبوب می زنیم اما به اندازه ساده ترین دوستانمان هم گوش به زنگ آمدنش نیستیم. الفبای انتظار را به ما بیاموز ولذت انتظار را به ما بچشان.

                          آمین یا رب العالمین


----------------------------------------------------------------------

متن ارسالی از طرف  راحله
آدرس وبلاگ : http://fum34.parsiblog.com/


 


 

 


دوشنبه 89/5/4 .:. 12:44 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر

بسم رب المهدی

داستان یوسف را گفتن وشنیدن به بهانه توست

شرمنده ایم

می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .

می دانیم کوتاهی ها نادانیها وسستی های ما،ستم هایی است که در حق تو کرده ایم .

یعقوب به پسران خود گفت:به جست وجوی یوسف برخیزید وما با رو سیاهی وشرمندگی امده ایم تا از تو نشانی بگیریم .

به ما گفته اند اگر به جست وجوی تو برخیزیم نشانی از تو می یابیم .

اما ای فرزند احمد!       

آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم

اگر بگویند برای دیدارتو باید سر به کوه وصحرا بگذاریم ،می گذاریم

ای یوسف زهرا!

خاندان یعقوب پریشان وگرفتار بودند ،

ما و خاندان ما نیز گرفتاریم،

روی پریشان ما را بنگر ،چهره ی زردمان را ببین .

به ما ترحم کن که ما بیچاره ایم ومضطر

ای عزیز مصر وجود!

سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است.

نیازمندیم!محتاجیم و در عین حال گناهکار

از ما بگذر وپیمانه جانمان را از محبت پر کن.

یا بن الحسن!

برادران یوسف وقتی به نزد او آمدند کالایی-هرچند اندک- آورده بودند،سفارش نامه ای هم از یعقوب نبی داشتند

اما.....

چه انتظار عجیبی

تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی

عجیب تر که چه آسان

نبودنت شده عادت

چه بی خیال

نه کوششی نه وفایی

فقط نشسته وگفتم :خدا کند که بیایی

 



----------------------------------------------------------------------

متن ارسالی از طرف  نسیم انتظار
آدرس وبلاگ : http://www.montazer68.parsiblog.com/

 


دوشنبه 89/5/4 .:. 12:38 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر

برای دست های خالیم 
      برای لحظه های خلوتم 
               برای قنوت های یخ زده
                              و التماس های بی جواب شب های قدر
برای خدا برای ...
 کمکم کن!
  فصل ، فصل خود فروشی است
فصل نان از سفره تو خوردن و با غیر تو بودن است.
مرا ببخش اگر دلبسته تو نیستم
                       اگر تو را به اندازه شیرنی نیمه شعبان یاد می آورم

 

                                           اگز نام تو را خوب می نویسم ولی یاد تو را ...
تو را برای ارزانی نان و گوشت می خواهیم
                           راستی اگر بیایی و ارزانی نیاید.....
 ما هم از مردم کوفه چیری کم نداریم
خواهش می کنم نیا تا آبروی ما سر جایش باشد
 نیا تا نان خیلی ها آجر نشود
تو را بخدا نیا...
بیا ولی تورا بخدا برای من دعا کن
                     دعا کن  وقتی که می آیی  آماده باشم
                                                           دستهایم نلرزد
                                                                      تردید نکنم
                                                              اگر دعای تو نباشد من هیچم  
                                                                                       یا مهدی ادرکنی

 

----------------------------------------------------------------------
کوچه
متن ارسالی از طرف  امین-290
آدرس وبلاگ :
http://kucheh.parsiblog.com


دوشنبه 89/5/4 .:. 12:32 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر


سلام آقا گفتن براتون برا نیمه شعبان بنویسیم منم با اجازتون گفتم انشاالله. و به قصد نوشتن برا شما قلمی به دست گرفتم. اول از اینکه اجازه دادید براتون قلم بزنم از حضورتون تشکر می کنم بعدش هم میگم سلام آقا ، ، آقا سلام ، ، سلام آقای خوبم

الهی فداتون بشم آقا
آقا جون یه چیز جالبی متوجه شدم اینکه وقتی میخوایم براتون بنویسیم کلمات کم میارن ، گم میشن ، انگاری همه چی غیبش میزنه فقط من میمونم و شما با یه حس خاص و یه فاصله ای که یه حالتی داره . . حس خاص مثل جذبه ای که میخواد مارو به هم نزدیک کنه و فاصله ای که سعی در محو شدن داره. هر چیزی غیر از منو شما نیست
آقاجون گفتن از نیمه شعبان بگم از اون روزایی که با بچه ها میومدیم پابوس شما ، عیدامون رو با شما جشن میگرفتیم ، از روزای خوشی که با شما داشتیم ، از اون روزایی که چون مسافر بودیم و نمیتونستیم روزه بگیریم به عشق شما از اذان صبح تا اذان مغرب چیزی نمی خوردیم ، از شبایی که تو حیاط شما میخوابیدیم ، بیدار می شدیم ، برا شما نماز میخوندیم آره ، ، آره آقا از اون روزای نابی که با هم داشتیم و گذشت ، بنویسم ، بنویسم از اون روزایی که دور جمکرانتون طواف می کردیم ، بنویسم از اون روزایی که به نوچه هاتون نظر می کردید ، بنویسم از هدایایی که بهمون می دادید ، بنویسم از روز بعد از نیمه شعبان که حیاطتون پر بود از وسایل ریخته شده ی زائراتون ، بنویسم از روزایی که با بچه ها با عشق حیاطتون رو جارو میزدیم ، بنویسم از روزای مریض شدن و شفا پیدا کردنامون ، از خوشی ها و سختی هامون ، از خبر خوش شنیدن ها و دعوا کردن های استادمون
آره آقای من نوشتن داره اون روزایی که برترین هدیه عمرمون رو ار برترین های عالم گرفتیم
بنویسیم عشق بازی بچه هایی که عاشقتون بودن ، بنویسیم از سفره گرفتن ها ، روزه گرفتن ها و نماز خوندن هامون ، ، از شبایی که روبه مسجدتون می نشستیم و گریه می کردیم با هم و جدا از هم ، ، از شما می خوندیم ، ناله میزدیم ، راه میرفتیم ، صداتون می کردیم ، بیقرارتون می شدیم
از نسیم هایی که عطر حضورتون رو به مشاممون می رسوند و ما تو پوست خودمون نمی گنجیدیم
از روزایی که به شما نزدیک بودیم و عطر حضورتون تو تک تک لحظه هامون حس می شد . بنویسم از دخترایی که به عشق شما پول تو جیبی هاشون رو جمع می کردن و به عشق شما خرج می کردن . . کیلومترها راه میرفتن تا پول کرایه هاشون رو هم رو هم بذارن تا بتونن براتون سفره بگیرن ، به عشق شما بخونن ، به عشق شما گریه کنن ، بخندن ، شادی کنن ، دلتنگ بشن
آقای من ، آقای من دلم برا روزایی که با شما زندگی می کردم تنگ شده ، دلم برا جمعه های با شما بودن تنگ شده ، دلم تنگ شده واسه عذاب وجدان هایی که داشتم ، برا سوز و گداز وجودمون ، برا قدم ها و به یاد شما بودن ها
دلم میخواد از طواف جمکران بنویسم از جورابای پارمون از چادر های گل گلیمون از تشویق ها و طعنه های مردم اطرافمون از همه چیز از اون گشتن ها و دعای عهد خوندن هامون
از بچه هایی که غیر عشق شما چیزی نمی دیدن نمی دونستن کجا پا میذارن رو شیشه یا تو جوب
چه روزایی بود اون سلام کردن ها ، با همه بودن ها ، ، دوتایی رفتن ها ، ، تک بودن ها ، ، تو صف واستادن ها ، ، چایی گرفتن ها ، ، برنج های نذری که نصیبمون نمی شد ، ، از برچسب هایی که بهمون میدادن ، خواب ها و بیداری هامون  ، بوسیدن زمین جمکران مزه خاکش تو دهنامون
دلم میخواد دوباره رقص پرچمتون ، صدای گنجشک هاتون ، گنبدای زیباتون ، درختای حیاطتون . . دلم میخواد دوباره همه خاطرات قدیممون ، تک تکشون رو دلم میخواد ، با بچه ها خندیدن هامون ، به یاد شما بودن هامون ، به یاد شما بودن هانمون ، تو خنده ها از شما گفتن هامون ، تو گریه ها از شما شنیدن هامون ، بیداری ها و خواب بودن های با شمارو
یاد همه ی اون روزا بخیر
من فکر می کنم زیباترین نیمه شعبان اولین نیمه شعبان بود. روزی که شما برای اولین بار در آغوش آقا امام حسن عسگری (ع) بودید ، روزی که بر لبان پدرتون لبخندی از دل نشست و همیشه اولین ها میتونه زیباترین باشه و لبخند زیبای پدرتون که با ظهور دوباره شما تکرار می شه . . خنده جهانی مولا عسگری (ع) که با ظهور شما همه جهان رو پر می کنه و شادی رو به برترین های عالم بر میگردونه
آقا جون روز ولادتتون نزدیکه روزی که بزرگان و برگزیده های خدا شادن ولی نمی دونم . . آقای من ، آقای زیبایی های من ببخشید می دونم ، خیلی چیزها می دونم ولی . . و کلام آخرم دعا برای فرج : : اللهم عجل لولیک الفرج

آقــــــــــــــــــــــا بـــــیـــــــــا
پ.ن : فقط گوییم آقا بیا نه تلاشی نه کوششی فقط نشسته ایم و گوییم آقا بیا ، تازگی ها هم یاد گرفته ایم بگوییم به انتظار ننشینیم ، به انتظار بایستیم و باز هم نه تلاشی نه کوششی فقط بازی با کلمات آقا بیا.

-------------------------------------------------------------------------------

ناجی
 متن ارسالی از طرف چشم های گریان
آدرس وبلاگ : http://jahangiran.parsiblog.com/


دوشنبه 89/5/4 .:. 12:20 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر
<      1   2      
.: Weblog Themes By SamenTheme :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
طراح قالب
ثامن تـــم
امکانات وب


بازدید امروز: 58
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 357078

دانلود آهنگ جدید