سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید آل یاسین ...
 
ثامن تم

آقا ، آقا ، آقا ...
کدوم آقا ؟؟؟
همون آقایی که هر وقت دلم می گیره فقط صدا میزنم یا مهدی ...
آقام ، آقام ، آقام ، آقام ...
اگه تو رو صدا نزنم کیو صدا بزنم ؟؟؟
اگه از تو خجالت بکشم مادرتو صدا بزنم ؟؟؟
روم می شه اصلا مادرتو صدا بزنم ؟؟؟
آقاجان !
شب تولدته ...
آقا درسته نمک خوردم نمکدون رو شکستم
آقا درسته هر چی به من خوبی کردی جز بدی  هیچی جوابتو ندادم
درسته گفتم دلتنگ امام رضام تو واسطه شدی رفتم امام رضا ...
گفتم اشک چشم ، بهم دادی
گفتم دل شکسته ، آقا بهم دادی
خلاصه هر چی از طرف تو اومد اجابت و خوبی بود، ولی هر چی از طرف من اومد ...
آقا ، آقا ،آقا ...
آقا فقط می تونم مثه همیشه بگم شرمندم
آقا جان!
بازم مثه همیشه می گم دستت درد نکنه آقا

آقا جون !
تو که تا حالا برامون خوب اربابی کردی ، ولی هنوز یه چیزی تو دلم مونده ...
آقا اگه امشب نخوای بهم بدی دیگه کی؟؟؟
آقا دلم سال هاست حسرت یه نگاهتو داره ، فقط یه نگاه آقا ...
نمی گم دست به سرم بکش ، می دونم لیاقت ندارم
فقط یه نگاه ، یه نگاه ، یه نگاه ...
گفتن خونه بی بی زهرا رو بسازیم امام زمان بیاد نگاه کنه ...
آقا اومدی ؟؟؟!!!
گفتن یه شبه قبرستان بقیع بسازیم امام زمان بیاد بقیع رو ببینه ...
آقا اومدی ؟؟؟!!!
آقا جون می دونم مزد همه ی اینا به جا
می دونم اگه بخوای می تونی مدینه بهمون بدی
می دونم اگه بخوای کربلا بهمون بدی ، کربلا رو هم می دی
ولی مدینه و کربلای بی مهدی ؟؟؟
آقا جون چی دیگه بگم بهت ؟؟؟
آقا جون درسته هر چی ناز کنی بهت میاد آقا
آقا هر چی ناز کنی بهت میاد آقا
ولی آقا من که چیزی ندارم که خریدارت باشم
جز گناه چیزی دارم ؟؟؟
تو که پرونده منو بهتر از خودم می دونی
تو که بهتر پروندمو دیدی
تو که دوشنبه و پنجشنبه پروندمو باز می کنی ...
دیگه از خودم خجالت می کشم از بس امام زمان

سر بلند می کنه می گه خدایا به من مهدی ببخشش ...
اقا این حرف دلمو دیگه کی میخواستم بهت بزنم ؟؟؟

اگه امشبم نخوای گوش به حرفام بدی دیگه کی ؟؟؟
اقا جون!
لایق وصل تو که من نیستم ،اذن به یک لحظه نگاهم بده


دوشنبه 89/5/4 .:. 8:3 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر



ای آسمانی من! راه را باید رفت دل باید شست. غم را باید حس کرد، انتظار را باید کشید. می نویسم برای تنها ناجی دنیای غم، می نویسم برای عطر گل های نرگس، می نویسم از آقای اندوه در اوج بی کسی. شب دوباره دامن سیاهش را گسترد و ستارگان برای چشمان منتظران می درخشند. برای چشمانی که به راه ماندند و دل هایی که شکستند. حرفی از دل به میان نیاور

چیستی؟ من؟ آری من شکسته دلی چشم به راه آه چه سخت است درد انتظار. می ترسم از روزی که چشم هایم او را نبینند. که را؟ مهدی ام را، ناجی تنهایی ام را. ای منجی هستی، کی اجازه دیدنت از بخشنده مهربان صادر خواهد شد؟! خود بگو با انتظارت چه کنم؟ تا به کی سر انگشتان خسته انتظار، جمعه ها را یک به یک ورق بزند و با لب های خشکش قدوم ثانیه ها را تا لحظه دیدار شمارش کند.
ای روح باران! لب های خشک کویر جمعه ها ندبه می خواند تا که چشمان خسته اش در انتهای بی کسی به خواب رود. تو چگونه ای که کویر با تو سیراب و بهار بی تو خزان می شود. ای آسمانی من، تو حتی برای دل زندانی در قفس غم، آسمانی. بیا که دیگر قناری دل از پا و پر افتاد. بس است، بس است، این قناری دیگر نفسی برای سر دادن آواز غم ندارد. بال های پرنده دلم شکسته است و پاهایش زخمی.
بیا و مرحمی باش برای بال های شکسته و نفسی برای سر دادن آواز عدالت. این چشم ها برای دیدنت قربانی شده اند. مهدی، مولایم بیا و بیابان وجودم را که تشنه باران مهربانی است، سیراب کن. ای کاش حرف هایم را بشنوی.
ای کاش در یک صبح جمعه صدای موذنی عقل را از سر می ربود و جایش دل را چراغ راه می کرد و قلب راجلا می داد با: لااله الاالله مهدی جان دیر زمانی است که در باتلاق غم فرو رفته ام هیچ امیدی برای آزادی ندارم مگر زمانی که خورشید بی غروب بیاید. الهم اشف صدرالحسین بقیام الحجه(عج)

-----------------------------------------------------------------------

متن ارسالی مسافری از ...
آدرس وبلاگ :
http://hosseinieh.parsiblog.com/


دوشنبه 89/5/4 .:. 7:58 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر

 همینجوری بی هوا ، بی مناسبت که نمی شه ، می شه ؟
یه مناسبتی باید داشته باشه دیگه بهرحال ، نه ؟
حالا توی دلت گاهی یه فکرایی می کنی ، یه حس هایی داری ، بحثی نیست ، آدم که توی دلش دنبال مناسبت نمی گرده ، میگرده ؟
اما وقتی بخوای به یکی بگی ، یه جایی بنویسی یا ... همینجوری بی هوا ، بی مناسبت که نمی شه ،می شه ؟

...
نه جمعه است ، نه نیمه شعبان ، نه نهم ربیع الاول ، نه هیچ کدام از اینجور مناسبتها !
امروز شنبه است و من می نویسم از شما به همین مناسبت که ، هستید در این کره خاکی ...
نفس می کشید در این دنیای لاکردار ... به همین مناسبت که امام ما هستید ... به همین مناسبت که ، هستید !
مناسبت از این مناسب تر ؟
آقا ! دنیا بد چسبنده شده ، ولمان نمی کند لاکردار !
یا ... یا ما چسبنده شده ایم و همه چیز بهمان می چسبد !
زن ، زندگی ، کار ، دوست ، رفیق ، درآمد ، موقعیت ، اعتبار ... اینها همه خودشان را به ما می چسبانند ! تقصیر ما نیست که آقاجان !
آخ که دلمان لک زده است برای دلتنگ شدن برای شما !
دلمان تنگ شده برای دلتنگ شدن برای شما !
چی شد ؟ چی گفتم ؟ ... شما که منظور ما را می دانید آقا ! نه ؟
لاکردار ها ! نمی گذارند این چسبیدنی هایی که بهتان گفتم ، نمی گذارند دلمان برایتان تنگ شود ...
و من می دانم که می دانید چقدر دوست داریم دلمان برایتان تنگ شود و نمی شود و نمی شود و نمی ...

آقا ما غلط بکنیم ناامید بشویم یا خسته بشویم ، اما بدجوری می ترسیم که نبودنتان عادت بشود برایمان. البته آقا ادب کردم گفتم عادت ! منظورم ... منظورم ... خدا ما را بکشد اگر روزی بیاید که بود و نبودتان تفاوت نکند برایمان ...
آقا ببخشید مثل عوام ها با شما حرف میزنیم ! البته ما عوامیم دیگر ! اگر خواص بودیم که شما تشریف آورده بودید ،
لا اله الا الله خدایا چه می گویم من

...
بهار دارد می آید و شما که روح بهارید کی در کوچه های شهرمان وزیدن می گیرید ؟

-----------------------------------------------------------------

دومین متن ارسالی از طرف محمد فیاضی
آدرس وبلاگ :
http://zvm.parsiblog.com/


دوشنبه 89/5/4 .:. 1:26 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:.

گفته اند بعد از ظهور حضرت مهدی « عجل الله تعالی له الفرج » خیلی ها وقتی چهره مبارک ایشان را می بینند می گویند : عجب ! ما ایشان را قبل از این هم دیده بودیم...
شاید در حرم امام رضا علیه السلام ، شاید در حج ، شاید در قامت یک امام جماعت ناشناس در مسجدی ساده ، شاید در خیابان های شلوغ شهر و شاید خیلی جاهای دیگر.
اما مطمئنا هیچ کس نخواهد گفت در آن فیلم سینمایی او را دیده یا در آن رمان او را در یافته است؛ هیچ کس .

راستی ، هنوز دوران سینمای سوژه های آبکی و لهویه های دست چندم به سر نیامده است ؟
دوران رمان های دختر- پسری عبث و تهی ؟
هنوز هم نوبت آن نرسیده است که آن همه زیبایی و روشنی و امید را در رسانه های هنری و هنر رسانه ای مان ، نشانه ای بنشانیم ؟

----------------------------------------------------------------------

متن ارسالی از طرف  محمد فیاضی
آدرس وبلاگ :
http://zvm.parsiblog.com


دوشنبه 89/5/4 .:. 1:21 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:.

دریای بیکران مهر ،شکوه و عظمت گنبد آبی رنگ مسجدت،دل عاشقانت را بی قرار ساخته.


چشمان غرق در اشک منتظرانت اندوه فراق تو را فریاد میزند.


زیباروی،هر چه در عظمت و بزرگیت می اندیشم،بیشتر غرق در نور معصومیتت میشوم.


مولایم،تو نمایانگر خورشید محمدی هستی.


تو خروش ذوالفقار علی رادربر گرفته ای وسکوت حیدریت عالمی را منتظر کرده.


شجاعت حسینیت زبانزد است.


مهدی جان،قلب منتظرانت در تلاطم امواج خروشان بی مهریها وظلمتها به درد آمده.


سرورم، آن هنگام که به ناله های عاشقان و منتظرانت نگاه می کنم ،تو را درموج خروشان اشکهای جاری آنها می بینم.در پبچ و خم جاده ی پرنور وصال تو ،قدمهایم آرام آرام مرا به مرکز نور هستی  می کشانند؛صدای یا مهدی یامهدی مسافران جاده ی امید به گوش میرسد.جان می رود و روح پرواز می کند. 


----------------------------------------------------------------------
امـــــــــــــید
متن ارسالی از طرف  پریفر
آدرس وبلاگ :
http://paryfar57.parsiblog.com


دوشنبه 89/5/4 .:. 1:17 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:.

خوش آن ساعت که یار از در آیو
هر جا که نظر میندازی نام مهدی(عج) رو میبینی ، توی خیابونا ، توی کوچه ها ، سردر ِ خونه ها،
بازار، اینجا توی نت... تعجبی هم نداره، خب تولدشونه ، تولد ِ تمام ِ زیبایی های عالم .
تولد ِ منجی، تولد  ِ صحیفه ی عشق ...
میگه براش بنویس ، بنویس که چی توی دلت داری ، ... میگه توی این موج ِ وبلاگی شرکت کن، میگم آخه اونی که توی ذهنمه شاید نشه به روی صفحه بیارم ، میگه : سعیتو بکن و بگو چشم...!
دارم سعی می کنم ، چند روزه که دارم تمام ِ تلاشمو انجام میدم باهات حرف بزنم ... خدایا ! کمکم کن...!



 سلام عزیز ِ زهرا(س) ! دلم میخواهد حرفی بزنم، اما سراپا تقصیر و گناه در مقابلت مانده ام  به خجالت! چند روزی ست که به این می اندیشم آیا این جشن و سرور و این چراغانی ها درمان ِ درد دلت می شود؟ آیا این شادی ها و جشن ها سرپوشی بر گناهانی که مانع ِ ظهورت شده می شود؟ به دل ِ پردردت فکر میکنم ، به تنهایی ات ، به اشک هایی که من باعثش شده ام ، به غربتت که من در بیشتر شدنش سهیمم ..!
تمام ِ بدنم را عرق شرم گرفته مهدی جان ، از این شادی ها ، غمی در دلم  جوانه زده...! می خواهم  تورا شاد کنم ، نه دل ِ خودم را ...!
می دانم هرچه گناهانم کمتر شود تو شادتر می شوی و  ظهورت نزدیکتر ... پس من هم از امروز آغازی می شوم برای جنگ با غریبی ات.
می خواهم دلت را به دست آورم ، و امروز پیمان می بندم با تو که از گناهانم بکاهم برای زودتر دیدنت و ظهورت...!


پ.: امروز توی این دنیای سایبر می گشتم و سرچ می کردم در مورد ِحضرت مهدی (عج) که به این سایت برخوردم ... خیلی کار ِ زیبایی انجام شده ، اینکه هر جمعه به یکی از گناهانی که مرتکب میشویم فکر کنیم و سعی کنیم تا جمعه ی بعدی اون رو کنار بگذاریم ، یه سر بزنین کار ِ قشنگیه ... دست در دست هم دهیم به مهر ، اومدنش رو سریع تر کنیم.
پ. ن : ای امیر ِ دل های بی قرار ! سرزمین ِ پارسیان منتظرت می ماند و این جوانان برای دلت و برای دیدارت تلاش می کنن ، تو هم دعایمان کن.
پ . ن :  توکلت علی الله


آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران!
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان!
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست،اجازه!نه به خدا
اصلا به این نوشته بگویید داستان
من خسته ام از آتش و از خاک،از زمین
از احتمال فاجعه،از آخر الزمان
اهل بهشت یا که جهنم؟خودت بگو
آقا اجازه ما که نه در این و نه در آن
یک پا در جهنم و یک پای در بهشت
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه..............................!
...........................................!
باشد!صبور میشوم اما تولااقل
دستی برای من بده از دورها تکان!



  تمام می شوم شبی، فقط به من اشاره کن!

----------------------------------------------------------------------
شقایق
متن ارسالی از طرف  شقایق
آدرس وبلاگ : http://shaghayegh56.parsiblog.com/

 


دوشنبه 89/5/4 .:. 1:13 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:.

آقاجان

مهمان‌کن‌دهررا...

به‌شهادتینی...

کناربستراحتضارثانیه‌ها...

ومن‌را...

به‌جرعه‌ای‌عروج...

کنارابهام‌سایه‌ها.


آقاجان‌سلام...

جمعه‌تمام‌روزرا برایت‌گذشت...

سروی‌تمام‌روزرابرایت‌دست‌تکان‌داد...

غرورابری‌شکست‌وتمام‌روزرابرایت‌گریست...

وتو...

آرام‌آرام...

درصحن‌دلم‌قدم‌می‌زدی.


آقاجان

واژه‌ها‌بی‌اعتناازمقابل‌ذهنم‌عبورمی‌کنندومن...

باچشمانی‌پرازاشک...

درحاشیه‌ی‌خیابان‌های‌شعر...

مسافرمعانی‌جمکرانی‌ام.



آقاجان...

بغضی‌سرد...

آرام‌ازناودان‌دلم‌می‌چکد...

ومن‌پشت‌پرده‌ای‌ازاشک...

ردپای‌تورادربرف‌های‌غیبت‌دنبال‌می‌کنم.

تاکی‌حیرانی‌وپریشانی‌تو...

مرادربیابان‌های‌غربت‌وغم‌خواهددواند؟...

ودل‌توازپشت‌کدام‌ابر...

ازدرماندگی‌من‌خواهدگرفت؟
----------------------------------------------------------------------
سیب خیال
متن ارسالی از طرف  محمد عابدینی
آدرس وبلاگ : http://www.mabedini.parsiblog.com/

 

 


دوشنبه 89/5/4 .:. 1:6 عصر .:. منتظرالمهدی «عج» .:. نظر
   1   2      >
.: Weblog Themes By SamenTheme :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
طراح قالب
ثامن تـــم
امکانات وب


بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 90
کل بازدیدها: 357127

دانلود آهنگ جدید