«ای فاطمه بنت اسد! آن نوزاد را «علی» نام گذار زیرا او والا و برتر است و خدای علی اعلی میفرماید: من نامش را از نام خودم برگرفتم و به ادب خود او را ادب کردم و بر دشواریهای علمم آگاهش ساختم . اوست که بتها را در خانهام (کعبه) خواهد شکست و اوست که بر فراز خانهام بالا رفته اذان خواهد گفت و اوست که مرا بسیار تقدیس و تمجید کند، پس خوشا به سعادت کسی که او را دوستبدارد و اطاعتش کند و وای به حال کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانیش کند .»
این سخن دلنشین، ندای هاتف غیبی بود که روز 13 رجب در درون خانه (کعبه) فاطمه بنت اسد را مخاطب قرار داد; همو که سه روز مهمان خدا بود و میوههای بهشتی را تناول میکرد، چرا که آبستن نور مبینی بود که با زاده شدنش تاریکیهای جهالت و ضلالت را از بین برد و جهان را پر از فروغ طلعت زیبا و دلربایش ساخت و اینک فاطمه وارد خانه خدا شده بود که نور خدا را به دنیا آورد و پس از سه روز مهمانی بر سر سفره ای که خدای علی برای مادر علی گسترده بود، سرانجام او را به دنیا آورد و نام علی را چنانکه علی اعلی دستور داده بود بر او گذاشت .
علی زاده کعبه، خود کعبه آرزوهای تمام حقجویان و حقیقتخواهان است . علی قبله عارفان و ناسکان و خداپرستان است . علی مصباح جمال ازلی و گوهر تابناک الهی است که از درون خانه خدا پا به عرصه وجود گذاشت تا همگان را به پرستش خدای کعبه فراخواند و پرچمهای ضلالت و سیه روزی را از فراز کعبه بر زمین افکند و بیرق هدایت جهانیان را دوش به دوش رسول خدا و همراه او و پس از او برافرازد و هم چنان که نام نامیش مایه امید و نوید علاقمندان و شیعیان و محبانش است، بیگمان خروش رعدآسای ذوالفقارش پیوسته دل دشمنان خدا را به لرزه درمیآورد و مایه رعب و وحشت آنان خواهد بود تا روزی که به اقتضای اراده الهی، وارث به حق علی، از پشت پرده غیبتبه درآید و با همان ذوالفقار علی، باقیماندگان شیطان پرستان و مستکبران و دشمنان علی را به دوزخ فرستد و جهان را پس از قرنها بیدادگری، پر از عدل و داد سازد .
علی آن کوکب دری وجود، آن مقدسترین و تابناک ترین انسان روی زمین پس از رسول الله (ص) از چنان مقامی برخوردار است که هرگز حکیمان و فقیهان و خداشناسان و عارفان با هرچه گفتهاند و نوشتهاند نتوانسته و نخواهند توانست او را بشناسند و بشناسانند و هرچه از فضیلت و منقبت او با شعر و نثر بسرایند و رقم بزنند و بر فراز منبرها بیان کنند، جز نمی از یم و قطرهای از اقیانوس فضایل علی نخواهد بود، همین بس که پیامبر، این اشرف مخلوقات به او گوید: «یا علی هیچ کس خدا را نشناخت جز من و تو و هیچ کس مرا نشناخت جز خدا و تو و هیچ کس تو را نشناخت جز خدا و من» .
و در جایی دیگر میفرماید:
«یا علی! اگر نه این بود که میترسیدم مردم دربارهات سخنی بگویند که نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند، هرآینه مطلبی دربارهات میگفتم که بر هر کس بگذری، خاک زیر پایت را برای تبرک بردارد» .
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
و باز هم علی را از زبان سرورش، برادرش، پسر عمویش و مربیش رسول الله بشنویم که خطاب به یاران باوفایش همچون سلمان و مقداد و عمار و ابوذر و حذیفه و خزیمه میفرماید:
«همه شما میدانید که خدای عزوجل من و علی را از یک نور آفرید . ما در صلب آدم تسبیح خدای عزوجل میکردیم، سپس با هم در اصلاب مردان و ارحام زنان پاک منتقل شدیم که در هر زمانی، ندای تسبیح ما از درون رحمها شنیده میشد و نور وجود ما دو نفر در سیمای پدران و مادران و نیاکان هویدا بود تا آن جا که نام ما با نور در رخساره پدرانمان نوشته شده بود، سپس نور ما دو نیمه شد، نیمی در عبدالله و نیمی در ابوطالب . هرگاه پدر و عمویم در میان جمعی از قریش مینشستند، نوری در پیشانی آنها ظاهر میشد که حتی جانوران و درندگان نیز - به خاطر آن نور بر آن دو بزرگوار سلام میکردند و درود میفرستادند تا آن که از صلب دو پدر و رحم دو مادر به دنیا آمدیم . آن گاه که علی به دنیا آمد، حبیبم جبرئیل نازل شد و به من گفت: ای حیبب خدا! علی اعلی سلامت میرساند و تو را به ولادت برادرت علی، تبریک و تهنیت میگوید و میفرماید: این آغاز هویدا شدن نبوتت و اعلام وحی و رسالتت میباشد که همانا تو را به وجود برادرت، خلیفهات و جانشینت تایید نمودم و نامت را بالا بردم و به وسیله او تو را تقویت کردم . پس برخیز و با دست راستت او را در آغوش بگیر زیرا او از اصحاب یمین است و شیعیان و پیروانش مهتران سفیدرویاند . . .»
آری! علی از همان کودکی در آغوش پاک پیامبر رشد و نمو کرد و با جان و دل مهرانگیزش تربیت گشت . علم و حکمت را از او فراگرفت و راه و روش زندگی را مو به مو از او آموخت . خود در دوران کودکیش چنین میفرماید:
(نهج البلاغه، خطبه224)
و همانا شما منزلت و مکانت مرا از رسول خدا به خویشی نزدیک و جایگاهی ویژه - که دیگران از آن برخوردار نیستند - دانستید . آن حضرت مرا در کنار خود در آغوش خویش میگذاشت آن هنگام که کودکی خردسال بودم . مرا به سینه خود میچسباند و در رختخواب خود، در آغوشم میگرفت و بدن مبارکش را به من میمالید بوی عطر آگین خود را به من میبویانید و پیوسته خوراکی را میجوید و در دهانم میگذاشت و او هرگز نیافت که من دروغی بگویم یا اشتباهی از من سر بزند و همانا من همیشه از پی او میرفتم مانند بچه شتری از پشتسر مادرش و پیامبر هر روز از برای من نشانه ای از اخلاق و منش خود میافراشت و مرا دستور میداد که به او اقتدا و از او پیروی کنم .
من همیشه و هر سال آن حضرت را در کنار کوه حرا میدیدم (که عبادت میکرد) و غیر از من احدی او را نمیدید و در آن روزگار، اسلام در خانهای نیامده بود جز خانهای که پیامبر و خدیجه در آن بودند و من سومیشان بودم; من خود نور وحی را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم و همانا فریاد شیطان را شنیدم هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، پس به پیامبر عرض کردم: این چه آوازی است؟ فرمود: این صدای شیطان است که از عبادت خود نومید گشت . همانا که تو - ای علی - میشنوی آن چه را من میشنوم و میبینی آن چه را من میبینم جز آن که تو پیغمبر نیستی ولی تو وزیر و جانشین من میباشی و تو همواره بر خیر خواهی بود .
(نهج البلاغه، خطبه224)